.

.

به وبلاگ من خوش آمدید
ایمیل مدیر : mamdfinly@yahoo.com

» مهر 1393
» شهريور 1393


» حمل هوایی ماینر از چین
» پریز تایمر دار دیجیتال
» شیر روشور چشمی اتوماتیک

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جوک و سرگرمی و آدرس jokenama.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 70
بازدید ماه : 72
بازدید کل : 2454
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1




language="javascript">$rating_widget_type='thumb';$rating_widget_theme=1;$rating_widget_color='FFFFFF';$rating_widget_url='<-BlogUrl->/<-PostLink->';type="text/javascript" language="javascript"
src="http://tools.parstools.com/voting/widgets/rating.js">



RSS
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 20:4
هیچوقت یادم نمیره یه بار معلممون یکی رو گرفت مث الاغ زد از کلاس انداخت بیرون بعدش پشیمون شد گفت آخه بچه ها شما چرا منو اذیت میکنید که مجبور شم بزنمتون ؟؟؟ شما مث بچه ی خودم میمونید ؛ حالا برید اون دوستتون رو که زدمش صدا کنید بیاد تو … آقا پسره اومد تو ، معلمه بهش گفت چرا آخه اذیت میکنی ؟؟؟ چرا کاری میکنی که مجبور شم بزنمت ؟ چرا آخه ؟ ها ؟ چرا آخه ؟؟؟ یهو دوباره شروع کرد پسره رو زدن ، پسره سری دوم از سری اول بیشتر کتک خورد … ما هم مونده بودیم بخندیم یا لخت شیم سینه بزنیم !
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 13:47
دخترا بعد از خرید : الی جون این مانتو چند ؟ ۵۵۰ هزار تومن اوه چه ارزون پسرا بعد از خرید : حمید جورابه که خریدی چند ؟ 1500 تومن خاک تو سر گاوت کنن ، یارو قیافتو دیده بهت انداخته !
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 13:47
قُل مراد حیف نون رو تو خیابون میبینه که یه کیسه رو دوشش میبره ، میپرسه : چی تو کیسه ات داری ؟ حیف نون : مرغه ، میبرم خونه ! اگه بگم چند تا مرغ تو کیسه داری یکیشونو بهم میدی ؟ حیف نون : تو بگو ، اصلا جفتشونو میدم بهت ! خوب اممممممممم ، پنج تا ؟
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 13:45
عاغا امروز آهنگ رضا یزدانی رو تو کامپیترم پخش میکردم.مامانم عصبی شد و گفت صدای اونو قطع کن.نمیشد یه وقت دیگه بخونه؟؟؟ گفتم چطور؟؟ گفت مگه نمیبینی صداش گرفته!!!!!
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 13:39
روزى پدرم راگفتم مرانصيحت كن فرمودزربيخودنزن بينيم گفتم بازهم نصيحت كن گفت گ...ه زيادى نخوربازهم گفتم نصيحت كن ديگرچيزى نگفت البته اينجاشونميدونم اون چيزى نگفت يامن بيهوش بودم چيزى نفهميدم!
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 13:38
دو زانـــو نشستم و دست هـایـم را بــاز کـردم درسـت مـاننـد مـتـرسکـی کـه زانــو زده بـاشـد ... از فــرط تنـهایــی شـایــد ... ذهنــم تـب کـرده ، خـل شـده ام ! مترسکــ بـیـچــاره دو زانــویـش کـجـا بـود ؟؟ رعـد حـنـجـره اش خـانـه را لـرزانـد از فـرط هیـجـان شـایــد ... تـمـام طـول حـیـاط را دویــد و پنـاهنـده ی آغـوشـم شـد مـرواریـدی زلال از بـادامــیِ چـشمــانـش روی پیـراهـنـم چـکـیــد... از فــرط دلـتـنـگــی شـایــد ... صـدای نـازکـــ و لحـن کـودکـانـه اش ضـربـان قلبـم را کنـد کــرد : " مـامــان ، مـامــان دلـم بـراتـــ تنـگــ شـده بــود حـالا دیگـه تـو رو خیلــی بیـشتـر از پـاستیـل هـام دوستـــ دارم ... مامانــــــی ؟؟؟ " طـرح لـبــانــم را روی دستــان کـوچـک و سفیــدش حـک کــردم ... مهـربــان پـلکــی زدم ... و سکـوت بیــن مــن و واژه هــا سـکـونـت کــرد ... زبــانــم آلـزایـمــر گـرفتــه بــود ! از فــرط خـوشحـالـــی شـایــد ... از اعــتــراف دخــتـرم شـایــد ... " حــالا دیگـه تــو رو خیلــی بـیشـتـر از پـاستـیـل هــام دوسـتــ دارم " (از خودم)
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 13:18
قا اینایی که میگن لباسارو ریختم تو ماشین شست!!! دروغ میگنا، من چندبار لباسامو ریختم تو ماشین نشست! تازه تو صندوق عقب و داشبوردم امتحان کردم، هیچ فایده ای نداشت!! خواستم بگم گول این حرفارو نخورید.
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 12:51
ﺯﻝ ﺯﺩﻥ ب ﻳﻪ ﻧﻘﻂﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﭼﺎیی ﺧﻮﺭﺩﻥ اﺯ ﺧﻮﺩ ﭼﺎیی ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﭽﺴﺒﻪ!!!!!!! (@@) لایک:مخصوصا اگه قبلش خواب باشی.
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 12:49
ما از اوناشیم ک همرو به راه راست هدایت میکنیم تا راه خودمون خلوت بشه....
.:: ::.
نویسنده m.h.ahmadi تاریخ ارسال دو شنبه 24 شهريور 1393 در ساعت 12:48
فرق قصه گفتن والدین مهربون با عصبانی: والدین مهربون:ی شب ی پری کوچولو.. والدین بی اعصاب:ی شب ی جن از قبر اومد بیرون گفت:اون کیه نمیخوابه الان میام میخورمش
.:: ::.


صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 17 صفحه بعد


.:: Design By : wWw.Theme-Designer.Com ::.